چکیده:
نهم ربیع الاول، نه تنها نخستین روز امامت امام عصر علیه السلام است، بلکه آغاز دوره ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه نیز به شمار می آید . در سال روز نهم ربیع الاول که یادمان آغاز امامت ولی عصر علیه السلام است، تصمیم گرفتیم در چند سطر کوتاه به رخ دادهایی که پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا روی داد، اشاره کنیم .
روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام حسن عسکری علیه السلام پس از این که نماز صبح را خواندند، بر اثر زهری که هشت روز قبل معتمد به ایشان خورانده بود، به شهادت رسید. این حادثه در شرایطی روی داد که امام یازدهم افزون بر این که مانند پدران خود زمینه را برای غیبت آماده کرده بود، شب پیش از شهادت شان، دور از چشم مأموران خلیفه، نامه های بسیاری به شهرهای شیعه نشین فرستادند. خبر شهادت امام در سراسر شهر سامرا پیچید و مردم به احترام او عزاداری کردند. به گفته مورخان، در روز شهادت امام، سامرا به صحرای قیامت تبدیل شده بود .
عثمان بن سعید عمری، به نمایندگی از حجت بن الحسن علیه السلام متصدی غسل و کفن و دفن حضرت شد و بر اساس گفته شیخ صدوق، خود امام زمان علیه السلام با کنار زدن عمویش جعفر که قصد نمازگزاردن داشت، بر بدن پدر بزرگوارش نماز خواند .
حکومت عباسی از مدت ها پیش بر اساس سخن رسول الله صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام مبنی بر این که مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است، امام یازدهم را زیر نظر داشت و مراقب بود تا فرزندی از ایشان نماند، ولی امام یازدهم با پنهان نگه داشتن خبر ولادت فرزندش این نقشه را باطل کرده بود. پس از شهادت امام کم کم خبر فرزندی به نام مهدی علیه السلام پخش شد و تلاش چند باره خلیفه عباسی برای یافتن امام مهدی علیه السلام به نتیجه نرسید .
عثمان بن سعید، نائب اول امام بود و با آغاز غیبت ولی عصر علیه السلام توقیعات حضرت را به شیعیان می رساند. از همین زمان بود که شیعیان برای نخستین بار طعم غیبت را چشیدند. آغاز غیبت صغرا مصادف با آغاز امامت حضرت مهدی علیه السلام بود تا مردم آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناک غیبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان که به اشتباه خود پی میبرند و به وظایف خود در برابر امامان آگاه میشوند، همچنان دیندار بمانند. در دوران غیبت صغرا چهار نایب خاص، امر وساطت میان امام علیه السلام و شیعیان را به عهده داشته و چنانکه خواهیم دید، همه آنها معروف و سرشناس بودهاند. آنان احکام دین را از وجود اقدس امام زمان علیه السلام گرفته و در اختیار شیعیان میگذاشتند .
سؤالات [کتبی و شفاهی] ایشان را به حضور امام زمان علیه السلام برده و سپس پاسخ را به شیعیان میرسانیدند و همچنین، وجوه شرعی شیعیان را با وکالتی، که از امام داشتند، میگرفتند [و به حضرت تحویل میدادند یا با اجازة ایشان مصرف میکردند] آنان جمعی بودند که امام حسن عسکری علیه السلام در زمان حیات خود عدالتشان را تأیید فرمود و همه را به عنوان امین امام زمان علیه السلام معرفی کرد و بعد از خود، ناظر املاک و متصدی کارهای خویش گردانید، و آنها را با نام و نسب به مردم معرفی نمود .
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺑﺎﻧﻮﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ...
ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﭘﺪﺭﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪ
ﻣﯿﻮﻩ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﻭﻝ ﻣﺮﺍ می ﺒﻮﺳﯿﺪ ﺳﭙﺲ به ﺳﺮﺍﻍ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺳﻨﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺠﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ...
ﻃﺒﻖ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺗﺎ ﯾﺎﺩﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﻣﻮﻻﯾﻢ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺯﻥ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﮔﻠﯽ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﻧﻪ ﯾﮏ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ....
ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﭘﺪﺭﻡ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻧﻪ ﺳﺎﻟﮕﯽ به ﻣﻦ ﻋﺰﺕ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ به ﻣﻦ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﮐﻨﺪ.
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻻﯾﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻭ ﻧﻪ
ﭼﻮﻥ ﺟﻮﺍﻫﺮﯼ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭘﻮﺷﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ
ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻭ ﻧﺎﮐﺴﯽ ﻻﯾﻖ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻭ ﻟﻤﺲ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻭ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﺍﻣﺮﺍﺭ ﻣﻌﺎﺵ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﭘﺪﺭ ﯾﺎ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺣﻖ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﺪ
ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻫﻮﺱ ﮐﻨﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻋﻮﺿﻢ ﮐﻨﺪ
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺤﻮﻝ ﮐﺮﺩ
ﺗﺎ ﺍﺯ ﺑﺴﺘﺮ ﻧﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍﻫﯽ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻧﺸﻮﻡ
ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﻣﻬﺮ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﺜﺎﺭ ﭘﺎﺭﻩ ﯼ ﺗﻨﻢ ﮐﻨﻢ ﻭ
ﺍﺟﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻫﺒﺖ ،ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺩﯾﻪ ﯼ ﭘﺪﺭ ﻭﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ
ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ- ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻣﺎﻟﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﺎﻓﺎﺕ ﺷﻮﺩ
ﻣﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﮔﻠﻢ ﻣﻦ ﺑﻠﻮﺭﻡ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﻦ ﺁﺩﺍﺏ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺣﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﻓﻤﻨﯿﺴﺘﯽ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﮎ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﻗﻠﻤﺪﺍﺩﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻣﻦ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮﯼ ! ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ بدوم ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺎﻩ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺪﺭﻥ ! ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺟﺴﻢ ﻟﻄﯿﻔﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ
ﻣﻦ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﺍﻡ ...
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت، دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او !
آنگاه که مهر می ورزی؛ مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می کند
پس خود را گناهکار مبین !
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاسش گفت!
من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده؛ یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر، کفر !
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند،
از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند !
پس؛ از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش،
که این روح "تو"ست که با مهربانی، آرام می گیرد !
خوبی؛ دلیل جاودانگی تو خواهد شد...
پس به راهت ادامه ده ...
من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم.
سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم ؛
کنار بانک دستفروشی بساط باطری ،
ساعت ،فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود.
دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است.
آن زمان تلفنهای عمومی با سکه های دو ریالی کار میکردند.
جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ؛
او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها صلواتی است!
گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و
سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی صلواتی موجود است)
باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم...
گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی میدهی؟
با کمال سادگی گفت:
۲۰۰تومان که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که
کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و صلواتی میدهم.
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر که برای پول دویدم و
حرص زدم ،دیدم این دست فروش از من خوشبخت تر است
که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد،
در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به
راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم .
احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم .
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم .
این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد.
من که خیلی مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم...
به او گفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟ گفت:
خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم.
گفت: آقای دکتر شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر.
نمیدانید چقدر ثواب دارد!
صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ،
خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم.
دگرگون شده بودم ،
ما کجا اینها کجا؟!
...
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون؛
<شبهای جمعه مریض صلواتی میپذیریم>
دوستان و آشنایان طعنه ام زدند،
اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:
گفت باور نمی کردم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و ما خاموش ..
راستى یک سوال :
شغل شما چیه؟
یاد کردن پیوسته از امام عصر :
یکی از آثار و نشانه های معرفت امام یاد کردن از ایشان به مناسبت های مختلف و حتی به صورت دائمی و همیشگی است . این حالت نتیجه محبت به ایشان می باشد . انسان وقتی کسی را دوست دارد ، به اندازه محبتش نسبت به او از یاد او غافل نمی شود ، ممکن است پیوند قلبیش با محبوب به اندازه ای قوی گردد که نتواند او را فراموش نماید . لذا در زمان غیبت که اهل معرفت از دیدن ظاهری حضرت محروم هستند هرگز او را قلبا از یاد نمی برند .
البته این ذکر امام علی (علیهم السلام) مراتبی دارد . به تعبیر مرحوم آیه الله سید محم تقی موسوی اصفهانی صاحب کتاب شریف « مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » مومنان در یاد کردن از مولای خود به مقتضای درجات ایمان و مراتب معرفت و یقین خود ، درجات متفاوت و مراتب مختلفی دارند . سپس صاحب مکیال تذکراتی درباره چگونگی زنده نگه داشتن یاد امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در شبانه روز بیان کرده اند که ما ترجمه عبارات ایشان را در اینجا نقل می کنیم .
« چون صبح کنی پس بدان که این زندگی که خدا به تو داده به برکت آن حضرت است پس او را سپاس بگزار و خدا را به این نعمت شکر کن و مواظب خودت باش که مبادا این نعمت را در غیر رضای او صرف کنی که مایه تیره روزی تو خواهد شد . پس چنانچه در معرض گناهی قرار گیری به یاد آور که مولایت در این حالت زشت تو را می بیند ، پس به پاس احترام او گناه نکن . و اگر کار خوبی پیش آید به انجام آن سبقت کن . و بدان که آن نعمتی است الهی که خدا آن را به برکت مولایت به تو بخشیده است و در هر بامداد و شامگاه بر آن جناب سلام کن ، سلام غلامی که مشتاق دیدار اوست و از فراقش در سوز و گدار است ، سلام مخلصی که اشکهایش بر گونه هایش سرازیر است و باور دارد که در خدمت مولایش ایستاده است .
و چون هنگام نماز خواندنت فرا رسد حال مولایت را در وقع ایستادنش در پیشگاه خدای بزرگ متذکر شو . و با حضور قلب و خشوع جسم و چشم پوشی از غیر خدا به آن بزرگوار تاسی کن و بدان که توفیق یافتنت به این امر ، جز به برکت مولایت نیست . و این عبادت جز به موالات و پیروی آن حضرت از تو پذیرفته نمی شود و چون از نماز فارغ شدی آن حضرت را به سوی خدا وسیله و شفیع قرار ده که آن نماز را از تو قبول فرماید و پیش از هر دعایی به دعا کردن برای او آغاز کن و هرگاه حاجتی برایت پیش آید آن را بر حضرتش معروض دار و به درگاهش زاری کن تا او به درگاه خدا در بر طرف کردن آن از تو شفاعت کند . »
اگر کسی معرفت صحیح نسبت به آن حضرت داشته باشد می داند که همین ذکر خود از بزرگترین عبادات است .
ذکر امام هم به یاد او بودن است و هم یاد کردن از او . اولی یک عمل قلبی است و دومی یک عمل خارجی . اولی برای خود انسان است و دومی برای خود و دیگران .
یکی از نشانه های یاد امام شرکت در مجالسی است که از ان امامان یاد می شود .
امام رضا (علیهم السلام) می فرمایند :
«من ذکر بمصابنا فبکی و ابکی لم تبک عینه یوم تبکی العیون ... من جلس مجلسا یحیی فیه امرنا ، لم یمت قلبه یوم تموت القلوب »1
کسی که به یاد مصیبت های ما افتد پس بگرید و بگریاند چشمش آن روز که چشم ها گریان است گریان نمی شود .... کسی که بنشیند در مجلسی که امر ما در آن زنده داشته می شود ، آنروز که همه دلها می میرند دل او نمی میرد .
پی نوشت:
1. بحار الانوار (ج 44 )
.: Weblog Themes By Pichak :.